
چشمان توخواب را زِچشمانم برد
اندوه وعذاب را زِچشمانم برد
وقتی به شب چشم تودل کردسفر
آن حال خراب را زچشمانم برد
گفتی که دلم تابه ابد بادل توست
این گفته حجاب ر ازچشمانم برد
رفتی وفراق دیدگانت همه عمر
آن شورشباب رازچشمانم برد
دیروزبه هنگام وداعت باران
آن لحظه ناب رازچشمانم برد
آنقدربه دیدگان من اشک نشست
کارامش وخواب رازچشمانم برد
محمد جامی
سایر اشعار ...
بازدید : 47 | تاریخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 زمان : 19:41 | نویسنده : مهدوی | نظرات () |